لحظه شهادت شهید ناصر نیکنام در کتاب یک وجب و چهار انگشت چاپ
نوشته شده توسط روابط عمومی   
پنجشنبه, 10 آذر 1390 ساعت 19:42

شهید ناصر نیکنام

مهدی خوش سیرت هم ترکش خورده بود و از چند ناحیه به شدت مجروح شده بود.من بعد از دستور عقب نشینی،بی سیم را تحویل بامداد دادم و کمی سبک شدم و به سمت عقب حرکت کردم.بین راه ناصر نیکنام بچه محل ما که تیر مستقیم به شکمش خورده بود غرق در خون مرا صدا زد،ناصر خیلی قوی هیکل بود،کنارش دراز کشیدم و سعی کردم دو نفری با غلتیدن خودمان را به عقب برسانیم،خون ناصر به لباس های زیر من هم رسیده بود و تنم حسابی لزج شده بود.تا نزدیکی ارتفاع آمدیم و توان این را نداشتیم که به سمت تپه حرکت کنیم،چون شیب خیلی تندی داشت و از طرفی هوا روشن شده بود و هلیکوپترهای عراقی با تک تیراندازها بچه ها را میزدند.در بین راه چند نفری به ما کمک کردند ولی خیلی سخت بود که ناصر را حرکت بدهیم،به خاطر خونی که از من رفته بود،بی حالِ بی حال شده بودم،ناصر هم تقریبا بیهوش افتاده بود،یکی از بچه های کومله که فکر میکرد ناصر شهید شده،به من گفت: "محمود هم شهید شده." ناصر یکهو ازجا پرید و گفت: "محمود چی شده؟!" گفتم: نه بابا این نمی شناسه،پسرعموتو که قبلا شهید شده فکر میکنه برادرته." خلاصه یک جوری قضیه را ماست مالی کردم،در همین ماجرا بچه های تعاون رسیدند،خیالم راحت شد که لااقل دست عراقی ها نمی افتیم.یکی از بچه ها آمد مرا بلند کرد و گفت: "بیا بریم." گفتم: "پس ناصر چی؟!" گفت: "بچه ها دارن با برانکارد میان ناصرو هم می برن." بعد از چند ساعت با هزار بدبختی به اورزانس خط رسیدیم و پانسمان مختصری انجام شد و از آنجا به بیمارستان ارومیه منتقل شدم،چون خون زیادی از من رفته بود و خیلی زرد شده بودم بین بچه ها شایعه ی شهادت من پیچید.

بیمارستان ارومیه از زخمی ها پر شده بود،به همین خاطر ما را با هواپیما به تهران منتقل کردند،شب بود که به بیمارستان رسیدیم.بعد از چند روز بستری شدن مبلغی به عنوان تو راهی و یک دست لباس به من دادند و من از تهران به کومله برگشتم.همین که به کومله رسیدم مردم دسته دسته به عیادت من می آمدند،نادر نیکنام برادر ناصر و محمود نیکنام هم دستپاچه خودش را رسانده بود،روبوسی کردیم و من شهادت محمود را به او تسلیت گفتم.پرسید: "ناصر را ندیدی؟"

"مگه نیومده؟!"

"نه!بچه ها گفتن توی عملیات باهم می اومدین عقب."

"ما با هم بودیم ولی از هم جدا شدیم،بیمارستان نیست؟"

"هرجا تماس میگیرم هیچ خبری از ناصر نیست."

"انشاالله برمیگرده،هرچی خدا بخواد همون میشه."

وقتی به منطقه برگشتم بچه های تعاون گفتند: "تعداد زخمی ها توی منطقه زیاد بوده و ما نتونستیم همه رو منتقل کنیم،ناصر هم چون حالش وخیم بود همون جا شهید شد،حتی جنازه اش هم به عقب برنگشت."

ناصر و محمود نیکنام چندسال پس از عملیات کربلای2 پیکرهایشان شناسایی و به کومله منتقل شد که هردو برادر در کنار هم در مزار شهدای کومله به خاک سپرده شدند.

آخرین بروز رسانی در شنبه, 10 دی 1390 ساعت 12:18