وصیت نامه شهید فرهاد پارسافر چاپ
نوشته شده توسط مجید   
پنجشنبه, 11 شهریور 1389 ساعت 12:18

بسم الله الرحمن الرحیم

«وصیت نامه شهید فرهاد پارسافر»

بسمه تعالی

لبیک یا خمینی

آن قدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم. سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و با سلام و درود به شهدای صدر اسلام: ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین(ع) و هدف شهید شهدای مادران ابتدا از رفتن فرزندان تان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود. خاندان وهب فرزندان شان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد او را تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم. برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان ها برای تسکین دردها است و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت تعهد جدا نکنند که اگر چنین کرده اند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابر قدرت ها است. حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگه دارید در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریید و بر جنازه من حاضر نشوند اما باشد دماء شهدا آنان را نیز متحول بسازد و به رحمت الهی نزدیک شان کند سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید. خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان(عج) به اجرا درآید خدایا بارالها پروردگارا معبودا معشوقا مولایم من ضعیف و ناتوان که تحمل درد از دست دادن پاهایم را ندارم چگونه تحمل عذاب تو را می توانم بکنم خدایا مرا ببخش و از گناهان من درگذر تو کریم و رحیم هستی خدایا ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش همچنان استوار ماندیم. آری همه یاران بسوی مرگ در حالی که نگران فردا بودند من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادار. زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او نخواهیم کشید راه سعادت بخش حسین(ع) را ادامه دهید و زینب بار زندگی کنید خدایا بارالها معبودا معشوقا مولایم من ضعیف و ناتوان دوست دارم چشم هایم را دشمن در اوج دردش از حلقه درآورد و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کنند پاهایم را در خونین شهر از بدنم جدا سازند و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهایش کند سرم را در شلمچه از تن جدا نماید تا در کمان فشارو آزار دشمنان مکتبم ببیند که گریه چشم ها دست ها و پاها و قلب و سینه و سرم را از من گرفته اند اما یک چیز را نتوانسته اند که بگیرند و آن ایمان و هدف است که عشق به الله و به عشق مطلق جهان هستی و عشق به شهادت و عشق به امام واسلام است خدایا جندالا را که سوگند به ثارالله در لشکر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت بقیه الله است حمایت کنم سخنانم را کوتاه کنم در آخر از تمامی کسانی که از من بدی دیده اند خواهمندم مرا ببخشند چون در طول عمرم بسیار گناه کردم بسیار غیبت امیدوارم خداوند از سر تقصیرات من بگذرد از پدر و مادر خود تقاضا دارم که من را ببخشند چون نتوانستم کمی از حجت های آنان را جبران کنم امیدوارم شما به بزرگواری تان من را ببخشید و اگر فردی از خونم سوءاستفاده کند و نامم را برای بلند جلوه دادن خود و خانواده اش

وصیت نامه خود را به پایان می رسانم.

 

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 11 شهریور 1389 ساعت 12:19