مهمانی لاله ها: مادر شهید اسماعیل شعبانی چاپ
نوشته شده توسط روابط عمومی   
یکشنبه, 02 بهمن 1390 ساعت 20:51

دردی کهنه در قلبی چشم به راه
«مادر شهید بیش از آن که مادر شهید می شود، شهید می شود»
بسم الله الرحمن الرحیم
صبح آدینه ، صبح عصر ، صبح زمان ، صبح آدینه ایمان را با دلتنگی خود عجین کردیم و راهی دیدار از یکی از مادران شهدای کربلا شدیم. شهید اسماعیل شعبانی، شهیدی که در عملیات کربلای2 به سان شهدای عصر کربلا رزمندگی کردند و به مقام شهادت نائل آمدند. به دیدار مادر شهید اسماعیل شعبانی رفتیم. از میان کوچه های که بوی پول و ثروت و . . . می داد گذشتیم کوچه هایی که از نام و یاد شهید فقط تابلو اسم کوچه را دارند. رفتیم تا به درب منزل مادر شهید رسیدیم از ساه زیستی مادران شهید همین بس که باید در پی آنان کوچه خرابه های شهر و در خانه های خشتی را تجسس کنیم. دیگر خبری از آن بو های مسموم نمی آمد. حالا فقط عطر خوش لاله به مشام می رسید. به داخل خانه رفتیم و ناگهان به یاد زنی افتادیم که در پس کوچه های فدک به زیر در و دیوار مانده بود. با دیدن مادر شهید اشک در چشمانمان حلقه زد و عرق شرم بر پیشانی مان سرد شد. آیا این مادر شهید است؟
آیا این مادر همان شهیدی است که دست راست مادر بود؟
اکنون در گوشه ای اتاق روزهای سختی را می گذراند ، توان سخن گفتن نداشت. جویای احوالش شدیم ، گفتند: چند روزی است از بیمارستان مرخص شده و حالا بیماری و پیری امانش را بریده ، توان از او سلب کرده و به او چیره شده. اما مادر شهید از بیماری و درد ، از پیری و فرسودگی نرنجیده و خم به ابرو نیاورده است.
بلکه از فراموش شده رنجیده خاطر شده و به این روز مبتلا شده است.
و از اینکه در روزهای سختش ، ماهایی که در رفاه و آسایشی که مدیون خوش فرزندان همین مادران هستیم باید جای دست راست مادر را برایش پر کنیم. ولی نیستیم و نیستیم.
از اینکه آنان که سر دم دار زنده نگه داشتن یا شهدا هستند حتی یادی از مادر شهید نمی کنند.
بله ما مادران شهید را فراموش کرده ایم، مادر شهید شعبانی نمونه ای از این مادران است اینان همان مادرانی هستند که از شیره جان خود به فرزنداشان خوراندندو آنان را برای دفاع از حق فرستادند. اینان جگر گوشه هایشان را فرستادند.
در گوشه به گوشه این شهر مادرانی از شهدا هستند و در خانه های خشتی که سزای مادر شهدی نبود حضور دارند و روزهای آخر را سپری می کنند و در حالی که از شدت بیماری و درد توانی برایشان نمانده و در حالی که فراموش می شوند و فراموش می شوند.
. . .  مادر شهید اسماعیل شعبانی دیگر نفس کشیدن برایش سخت بود و توان از کفش رفته است و در پی فراموشی مطلق.
وای بر ما که در عوض گذاردن مرهم بر زخم مادران شهید عمریست که نمک بر زخم هاشان زده ایم.
و مدعیان بر این عقیده اند که ما همه کار برای شهدا و یادشان کرده ایم ، کوچه هایی را به نامشان زده ایم. دیگر چه باید میکردیم؟؟؟
آنگاه با بغضی بر گلو و چشمانی بر ز اشک صبح آدینه را تمام کردیم و از مادر شهید خدا حافظی کردیم . باشد که خدا ، حافظ او باشد.

تمام

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 16 بهمن 1390 ساعت 20:24