نوشته شده توسط روابط عمومی
|
یکشنبه, 08 آبان 1390 ساعت 00:47 |
ساعت 9 صبح روز دوم آبان بود، به منظور مصاحبه با خانواده شهید سید جواد پاسبان،با جمعی از دوستان به خانه پدری این شهید رفتیم.وقتی زنگ در را زدیم،پدر شهید با لبخندی بر روی صورت در را باز کرد،چون وقت قبلی گرفته بودیم میدانست برای چه کاری آمدیم، به ما خوش آمد گفت و ما را به داخل خانه هدایت کرد.حیاط بزرگ،باغچه داخل حیاط و ماشین پیکان سفید داخل پارکینگ اولین چیزهایی بود که نظر ما را جلب کرد.حاج خانوم(مادر شهید) لحظه ای از پنجره نیمه باز خانه به ما نگاه کرد و گفت بفرمایید!!!خوش آمدید.گویی از دیدن ما خیلی خوشحال شده بود.
جلوتر از پدر شهید وارد خانه شدیم.او ما را به داخل اتاقی راهنمایی کرد،بچه ها سه پایه و دوربین را در وسط اتاق قرار دادند،آقای پاسبان رو به روی ما نشست.در آن لحظه خبری از حاج خانوم نبود.ظرف میوه جلوی ما قرار داشت،آقای پاسبان گفت: از خودتان پذیرایی کنید تا حاج خانوم بیاید.دستشان درد نکند به فکر ما بودند.لحظه ای نگذشت حاج خانوم وارد اتاق شد و کنار حاج آقا نشست.احوال ما را جویا شد و گفت خیلی خوشحال است ما را می بیند.دور و اطراف اتاق عکس سیدجواد بود،بعداً وسط مصاحبه فهمیدم این همان اتاقی بود که سید جواد در آن میخوابید،نماز میخواند و دوستان شهیدش را به آنجا دعوت میکرد.چه خاطراتی این اتاق در خود جای داده بود.مصاحبه با ذکر صلواتی برای شادی روح شهدا آغاز شد.نمیخواهم به کل مصاحبه بپردازم چون متن خیلی طولانی می شود،میخواهم قسمتی از متن را همراه با فیلم نشان دهم.(به ادامه مطلب مراجعه کنید)
|
آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 آبان 1390 ساعت 10:52 |